کفش کهنه پشت در
نویسنده: رضوان ابوترابی
نقاشی و طراحی: آزاده سرلک
#رمان_ایرانی
متن پشت جلد:
آیلار حرفی نزد. او فقط خیره بود به دریا، دریایی که در تاریکی ابهت همیشگی خود را نداشت. دریایی که دیگر دریا نبود. بهراستی هم همین بود. دریایی که قادر نباشد اشک چشمان دختری را پاک کند، که با اندوهی به وسعت آسمان روی ایوان ایستاده است، به چه دردی میخورد. اینهمه آب که یک جا جمع شده اگر نتواند غرور و خودخواهی را از دل مردم بشوید، چه نامی میتواند داشته باشد؟ طفلکی ساحل به چه امیدی اینهمه آب را در آغوش خود نگه داشته است؟ نه. این دریا و باران دیگر دوستداشتنی نیستند
این کتاب تکههایی واقعی از زندگی من و توست که هر روز بیاعتنا از کنارش میگذریم. اما اگر دستهایمان را به یاری هم بفرستیم این پازل کامل میشود و در باور ما میگنجد که عشق و انسانیت تاریخ مصرف ندارد.
به گفتهی فروغ: “اگر عشق، عشق باشد، زمان حرف احمقانهایست
____________
برشی از کتاب
گاهی عشق آدمی را به چه کارهایی که وادار نمیکند؟ وقتی عاشق باشی دیگر خودت نیستی. برای با او شدن و «او» شدن باید از همهچیز بگذری. حتا از خودت و این تازه آغاز راه است. راهی که نه انتهایش را میبینی، نه میرسی. عاشق یعنی یک قربانی. یعنی کسی که دیگر زندگی برایش تمام شده است. نه به آینده فکر میکند نه به حال. تمام آرزوهایش میشود یکی و آن یکی هم وقتی از دست برود، دیگر چیزی برای عاشق باقی نمیماند، نه آرزو، نه زندگی و نه آینده. خالی میشود. خیلی خالی و در این میان چیزی که از دست میرود یک عمر است. فقط یک عمر
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.