رمان واشینگتن بلک
نویسنده: اسی ادوجیان
مترجم: سید میثم فدائی
طراح جلد: ناصر نصیری
نشر نفیر
۴۰۶ صفحه
______________
پشت جلد:
فِیث در سایهی ارباب جدیدمان تیرهوتار میشد. دو هفته پس از آمدنش به املاک زراعی عذر سرکارگرهای پیر را خواست و به جایشان چند مرد زمخت از اسکلهها آورد که بدنهای خالکوبیشده و صورتهای سرخ داشتند و مدام از فرط گرما اخمهایشان درهم بود، مردانی از سربازان سابق یا جاشوهای قدیم کشتیهای بردهفروشی و یا فقرای جزیره با مدارک مچالهشدهای در جیب و چشمان گودرفتهای که به چشمان شیاطین میماند. بعد دستوپا بریدنها شروع شد. وقتی آنطور مجروحمان میکردند، دیگر به چه دردی میخوردیم؟ مردانی را میدیدم که درحالیکه خون از پاهایشان روان بود، لنگلنگان به مزرعه میآمدند. زنانی را میدیدم که پانسمانهای خونآلودی روی گوشهایشان داشتند. زبان اِدوارد را بهخاطر جواب پس دادن بریدند؛ الیزابت را به جرم آنکه لگن کثافات روز قبل را کامل تمیز نکرده بود وادار کردند از محتویات آن بخورد. جِیمز سعی کرد فرار کند، ولی ارباب برای آنکه او را درس عبرت سایرین کند، از یکی از سرکارگرها خواست او را جلوی چشمان ما زندهزنده بسوزاند. سپس تکهای آهن را در شعلههای هیمهی او گداختند و ما را یکبهیک از برابر لاشهی سوخته و وحشتناک او گذراندند و برای دومین بار بر بدنهایمان داغ زدند.
پدرم؟
نمیدانستم پدرم کیست.
اولین اربابم برایم اسم انتخاب کرد، چنانکه برای همهی ما. نام تعمیدیام جورج واشینگتُن بلَک بود، ولی با اسم واش شناخته میشدم. اربابم با تمسخر فراوان گفته بود در من تولد یک ملت و یک رئیسجمهور جنگجو و یک سرزمین زیبا و آزاد را دیده. البته اینها همه پیش از آن بود که صورتم بسوزد، پیش از آنکه برای فرار از باربادوس سوار بر یک آسمانپیما به دل آسمانهای شب بروم، و پیش از آنکه بدانم تحت تعقیب بودن برای جایزهای که برای سرت گذاشتهاند یعنی چه.
پیش از آنکه آن مرد سفیدپوست پیش پایم بمیرد.
پیش از آنکه با تیچ آشنا شوم.
#washington_black
by
Esi Edugyan
Persian Translation by Seyyed Meysam Fadaei
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.