فانوسهای شلخته
مجموعه مونولوگ و یادداشت
نویسنده: امیر سلمانی
طراح جلد: هاله قربانی تهرانی
همیشه دیر رسیدهام،
تا بر لبهی تمامی سکوهای دیدار
تنها «انتظار» در انتظارم باشد…
پرت میشوم
در ایستگاه نامعلومی بهقدر فاصلهی میان سکو و اتوبوس
پرت میشوم به خاطرهای مشترک…
خاطرهایی که هیچگاه آن را به خاطر نخواهی آورد
خاطرهی گرم روزهای سردمان
خاطرهی سرد لابهلای شیشههای گرم اتوبوس…
صدای پیرمرد در لرز هدفونی بیشعر:
«آخر خط است، پسرجان پیاده شو…»
پیاده نمیشوم، تا فاصلهها را جا بگذارم
تا خودم را در دروغی بزرگتر پنهان کنم…
برمیگردم
به صدایت از صفر و یکهای بیمعنی
به نگاهت از پیکسلهای جدا مانده از عکسی تار
به موهایت در آن نغمهی ناشنیدنی پنجرههای چوبیمان…
صندلیهای خالی از من
شیشههای خالی از انعکاس
جا میمانم از کالبد بیجان خود
جا میمانم تا شاید بدانم، تا ببینم، تا بشنوم…
گم میشوم تا پیدایت کنم، میان گیسوان سیاهت
گم میشوم تا پیدایم کنی، میان آخرین واژههای سرد زمستان
گم میشویم میان صندلیهای خالی از مسافر
خالی از صدا، خالی از حضور…
میدانی؟!
ما باهم زندگی کردیم و پیر شدیم
بیآنکه تو بدانی…
یوسف –
این کتاب کم دیده شده رو پارسال خوندم اتفاقی اینجا دیدم یه نکته جالب در این کتاب ارجاعات بسیار زیاد به فیلم و شعر و آهنگایی هست ک من شنیده و دیده بودم
به نظرم دست کم گرفته شده و یه پا اثر موندگار و درجه یکه