مراسم تدفین
نویسنده: هانا کنت
مترجم: مریم طباطبائیها
طراح جلد: محسن توحیدیان
تعداد صفحه: ۳۵۴
قهرمان داستان ((آگنس ماگنوس داتر)) به گناه كشتن ددمنشانه دو مرد، به كشتزاري دورافتاده درشمال ايسلند، جايي، كه او بخشي از كودكي خود را سپري كرده است، فرستاده ميشود تا چشم به راه اعدام خود باشد. خانوادهاي كه در كشتزار زندگي ميكنند، نگران و هراسان از اينكه آدمكشي را در خانه كنار خود دارند، از او دوري ميجويند. در اين ميان تنها كشيش توتي، كه آگنس او را به عنوان راهنماي معنوي خود برگزيده است، تلاش ميكند تا او را بيشتر بشناسد. با گذشت روزهاي زمستان و نزديك شدن روز اعدام…
______________________________
بخشهایی از کتاب
آنها میگویند که من باید بمیرم. آنها میگویند که من نفس را از مردها ربودم. و حالا آنها باید از من بربایند. تصور میکنم که بعد همهی ما شعلههای شمعی چرب و سوزان و لرزان هستیم که در تاریکی اتاق به اهتزاز درآمده است و صدای زوزهی باد میآید و در سکوت اتاق صدای پاهایی را میشنوم، صدای پاهایی وحشتناک؛ میآیند تا مرا خاموش کنند، و جانم را از من بیرون بکشند در حلقهای از دود خاکستری. من در هوا و شب ناپدید خواهم شد. آنها همهمان را خاموش میکنند، یکییکی، تا زمانی که فقط نور خودشان باشد که با آن خود را ببینند. ولی آنوقت من کجا خواهم بود؟
گاهی وقتها فکر میکنم که دوباره آن را میبینم، مزرعه را، که دارد در تاریکی میسوزد. گاهی وقتها سوز زمستان را در ریههایم حس میکنم و فکر میکنم که بازتاب شعلهها را در اقیانوس میبینم. آب بس عجیبوغریب، با نور سوسو میزند. در آن شب لحظهای بود که برگشتم و به پشتسر نگاه کردم. برگشتم تا آتش را ببینم، اگر پوستم را لیس بزنم هنوز هم میتوانم مزهی نمک را احساس کنم. دود را.
هوا همیشه سرد نبوده است.
صدای پاها را میشنوم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.